نامهای به امپراطور دلها عمو حسن
عمو حسن سلام ببخشید آقای دکتر روحانی سلام
من یکی از آن ۲۴ میلیون و اندی نفر هستم که به شما رأی دادم و امیدوار به نجات کشور بودم؛ امیدوار بودم با حضور شما ایرانی سرافراز و با نشاط داشته باشیم؛ امیدوار بودم که امید را با تدبیرتان زنده کنید. پس با عشق رأی دادم و از رأی دادنم بسیار خشنود بودم اما پشیمان شدم. فکر نکنید چون الان رئیس جمهور نیستید و دستتان از دولت کوتاه است نوشتهام؛ یا قبلاً جرئت نداشتم نه، جرئت داشتم اما چاشنیاش بیکاری بود؛ چاشنیاش بیماری بود؛ بی پولی را با گوشت و پوست و استخوانم حس کرده بودم؛ ناامیدی تمام وجودم را فرا گرفته بود؛ همیشه میخواستم بنویسم اما چه کنم فقط جمعهها وقت خالی برای نوشتن بود و آن هم هر هفته صبح جمعه خبری میآمد که دل سرد میشدم. یک روز از شکست سیاست بورس، یک روز از شکست مردم در ارزهای دیجیتال یک روز از شکست مردم در کارهای نوپا و نوینشان و هزاران خبر دیگر که شما بهتر میدانید. آخر شنیدم که شما هر روز جمعه صبح برایتان خبرهای هفته را میخواندند. راست می گویند؟ من که باور نمیکنم. آخر جمعه روز استراحت است گفتم بابا عمو حسن هم خسته میشود و باید جمعه استراحت کند چرا باید به آن همه خبر گوش بدهد؟ چه خبر است؟ مملکت که دارد میچرخد. «گفتم همان میگویند حال مردم خوب است و رئیس جمهور بیدار؛ آسوده بخوابید». والله کار خوبی هم میکردی آخر این آقای رئیسی بیکار است روز اول هفته دولت بلند میشود و بدون اطلاع میرود اهواز و خوزستان، خوب حوصله دارد هر روز سرزده میرود به بیمارستانها به این فکر نمیکند که مردم باید آماده باشند و برایش گل و شیرینی و چند نوع غذا و تشریفات تدارک ببینند؟ خودت را عشق است که همیشه شاهانه سفر میکردی و قبل از خودت صدها خبرنگار و دوربین حاضر میشدند.
عمو جان اگر زودتر دست به قلم نشدم و این انشا کلاس اولی را ننوشتم پوزش میخواهم. خودتان میدانید آخر محتاج نان شبم بودم و وقت نشد. البته الان هم همانم و وضعم فرقی نکرده است ولی مینویسم چون در یکی از این شبهای تابستان وقتی به عنوان یک نخبه (ههه) از تمام اتفاقات کشور ناامید شدم تصمیم گرفتم یک ساعت همه چیز را کنار بگذرام و از ساعت ۰۰:۰۰ مجدد بنویسم. میدانم اتفاقی هم نمیافتد و شاید حتی به گوشتان هم نرسد. تازه به گوشتان هم برسد که کاری نمیتوانید بکنید. برایم مهم نیست مینویسم چون از صدای دکمههای لب تابم لذت میبرم. یاد زمانی می افتم که نمیترسیدیم که شاید فردا تمام سرمایهمان نابود شود؛ یاد زمانی می افتم که نگران نبودیم فردا صبح نان شش برابر شده باشد؛ یاد زمانی می افتم که میدانستیم صاحب خانه امسال هوایمان را دارد و اجارهاش را زیاد نمیکند یا حداقل مبلغی کمی به آن اضافه میکند. یاد آن زمان می افتم که میدانستم حقوق سیصد هزار تومانی پدرم که فردا واریز میشد هم قسطها را میداد هم یخچال را پر میکرد. نمیدانم با این صدای دکمههای لب تاب حال میکنم دست خودم نیست. مثل شما که با صدای بالا رفتن قیمت دلار و ارز خندهتان شکوفا میشد و با شنیدن صدای شکستن استخوانهای غرور پدران این سرزمین در خواب عمیقی فرو میرفتید و تا جمعه صبح بیدار نمیشدید. دست خودم نیست لذت میبرم البته یواش بر دکمه ها میزنم چون زبانم لال اگر بشکند دیگر نمیتوانم لب تابی بخرم خودت که از قیمت ها خبر داری. اما مینویسم تا شاید آقای رئیسی راه شما را نروند. کاش برگردیم به ۱۶ آذر سال ۱۳۹۵ آن موقع شاید متن بهتری مینوشتم. شاید سخنرانی بهتری میکردم. شاید میگفتم آقای روحانی علم مهم است اما نان مهمتر، شاید میگفتم آقای روحانی سیاستهای علمی شما اشتباه است اما بیخیالش بچسبیم به جیب مردم. کاش میگفتم آقای روحانی هوای مردم را داشته باش که فقط خدا هوایشان را دارد والی اقتصاد بیشتر از کرونا کشته میدهد. آقای روحانی عزیز، مرد خوشتیپ همیشه خندان کاش دور دوم نمیآمدی، کاش اگر آمدی افراد درستی سر کار میگذاشتی و هزاران کاش دیگر اما چه باید کرد گذشته است و چه سنگ را به کوزه بزنیم و چه کوزه را به سنگ، شکستن با کوزه است و کوزه داستان ما مردمند.
راستی از خودم نگفتم؛ من دکتری دارم آقای روحانی و با انتخاب شما در دور دوم وارد مقطع دکتری شدم و پیش از خروج شما از دولت دانش آموخته، اما بیکارم. نمیدانم بعضاً فکر میکنم شاید بی مهارتم؛ شاید ناتوانم؛ شاید بلد نیستم و هزار شاید دیگر. اما هزاران جوان مثل خودم میبینم و با خودم کلنجار میروم خب من بی مهارت، من ناتوان، من بدون علم، دیگران چه؟ تمام کشور شده است رانت و رانتخواری، پارتی بازی بیداد میکند. از یک بانک ساده گرفته تا آن بالا بالاها، اوضاع خراب است؛ البته همه نه اما بیشتر چرا !!! این به دلیل راه اشتباهی است که در دولت پیش گرفته شد. این راه اشتباه باعث رانتخواری و پارتی بازی شد. چه بسا افراد ناتوانی که اکنون برمسنداند و چه بسا توانمندانی که اکنون در بستر، فکر بد نکن عمو منظورم بستر بیماریست. آخر این دوره نقاهت فروش کلیه و کبد و مغز استخوان زیاد است. عمو حسن چرا کسی پاسخگو نیست چرا باید این همه دوره نقاهت داشته باشد؟ راستی از آن حرفم که گفتم فکر بد نکن ناراحت نشو، آخر یک مدت است مردم بی جنبه شدهاند. مخصوصاً بچهها، نیست این فیلتر شکنها رواج پیدا کرده و همه گوشی دار شدهاند دیگر خدا میداند چه ها میبینند!! چه ها میشنوند و چه ها میخوانند!!! دیگر هر حرفی میزنی حتماً باید رفع ابهام کنی والی هزار تا حرف پشتت می افتد. بگذریم …
عمو حسن راستی آن شرکت بود که ثبت کرده بودم. البته شما از کجا بدانید؟ به آنجا نرسید که به تولید برسد و مدیران شما به نام خودشان تمام کنند و خبرش به شما برسد و در آمارتان ذکر کنید؛ بعد از چند سال تلاش رهایش کردم. نه تنها من خیلی ها رها کردند! ولی نمیدانید چقدر تلاش کردم تا به ثمر برسد اما آفت اقتصاد نابودم کرد. می دانی چگونه؟ مثل کشاورزی که تمام سال را زحمت میکشد تا گندمی به ثمر برساند؛ زمین را خوب شخم میزند، مدام چشمش به آسمان و لطف خداست. لطف خدا و باران شامل حالش میشود و زمینش ثمر میدهد. خوشحال است و شکر گذار برای خودش همهاش دو دو تا میکند که چه کنم و چه نکنم که یک شب یک بی تدبیر که تمام دغدغهاش روشن کردن سیگارش است زمینش را با بی احتیاطی آتش می زند و هر چه کاشته را بر باد میدهد. نمیدانم چه کسی اما در اقتصاد هم اینگونه شد حاصل تلاش هزاران کارآفرین به خاطر ثروتمند شدن عدهای معدود دود شد و رفت هوا و آب از آب تکان نخورد. حالا غصه نخور فدای یک لبخند ملیحت، خدا بزرگ است.
عمو حسن مردم میگویند شما بد بودید و کاری نکردید. نمیدانم گذشته است و اکنون شما هم دیگر کاری از دستت بر نمیآید. دقیق مثل من، شاید شما هم الان درد را در جاهایی از کشور ببینید آخر شما هم مثل همان فوتبالیستهای درون زمین و تماشاگران بیرون هستید. ۸ سال درون زمین بودید و چشمتان را بستید و فقط شوت زدید حال معلوم نبود به سمت دروازه خودی بود یا حریف اکنون که بیرون از زمین هستید قطعاً حرکات داخل زمین را میبینید و احتمالاً نظر هم خواهید داشت. عمو امروز حال مردم را درک میکنید که مردم چه تلاشها کردند به شما بگویند آقا اشتباه میزنی؟ این دروازه خودی است…
عمو جان من هدفم تخریب نیست چون تخریب شما عایدی برای من ندارد. فقط گله دارم از شما و امروز به عنوان یکی از نخبگان این مرز و بوم کارم شده است گشتن در سایت دانشگاههای خارجی برای پیدا کردن کشوری که به من پذیرش بدهد برای هر کاری، میدانید، هر کاری، فقط میخواهم بروم. مادرم چهار سال پیش موقعیتی برای فرصت مطالعاتی برایم پیش آمد و باید سه ماه میرفتم به یک کشور خارجی، یک ماه باهاش حرف زدم رضایت نداد گفت دلم تنگ میشود و فلان و بهمان و بمان در کشور خودمان، اما میدانید امروز چه میگوید؟ میگوید برو هر جایی که میتوانی برو و خودت و زندگیات را نجات بده، برو اشکالی ندارد نتوانی برگردی، فقط برو، از دستم عاصی نشده ها اما آنقدر این مدت به خاطر مشکلاتم گریه کرده است که دیگر سوی چشمش کم شده است و دیگر فرقی برایش ندارد دیدنم، شاید صدایم برایش کافی باشد. میگوید برو حتی اگر عراق هم پذیرشت میکند برو، شاید باورت نشود اما میگوید راستی دولت جدید افغانستان ببین کاری ندارند که تو بتوانی انجام دهی؟ آخ آقای روحانی چه کردی با ما، نمیدانم هر چه بیشتر فکر میکنم بیشتر عذاب میکشم. بعضی وقتها میگویم کاش آدمها فکر نداشتن، کاش قدرت تحلیل نداشتند. میدانید چرا؟ چون کمتر غصه میخورند. چون کمتر از دور و برشان مطلع بودند و دیرتر پیر میشدند.
عمو حسن میگویم در جریان هستی که دولت جدید سرکار آمده است؟ این چه سوالی است؟ خب معلوم است چند جمعه از انتخابشان گذشته است. قطعاً خبر به شما هم رسیده است. به نظرت کاری میکنند؟ آیا تدبیری دارند؟ میخواهم شما امیدوارم کنید آخر شما سنبل امید و تدبیر هستید. من که چشمم آب نمیخورد. اما مادرم میگوید کبری خانم گفت که رئیسی دیشب در تلویزیون گفته است که برای مردم شغل ایجاد میکنم و همه جوانان و نخبگان را سر کار میبرم و فلان، راستش برای دلخوشی مادرم چیزی نگفتم اما تو که غریبه نیستی ما چون برق اینقدر قطع و وصل میشود تلویزیونمان سوخته است و نتوانستهام خبر را ببینم. ولی به گوشهای کبری خانم هم اعتمادی ندارم. آخر بنده خدا سالهاست که به زور میشنود. البته بارها تصمیم گرفته است عمل کند اما آنقدر زیر میزی از او خواستهاند برای عمل که عطای شنیدن را به لقایش بخشیده است. تازه فارسی هم سخت متوجه میشود ولی خب برای دلخوشی مادرم می گویم آری راست میگوید انشالله میشود. نمیدانم من هم امیدم را به گوشهای ناشنوای کبری خانم بستهام. میگویم تو آن مصاحبهاش را دیدی؟ راستی بهت نگفته بودم؟ چند ماهی است به هر دری میزنم بسته است و انگار ادارت ما چهار سالی خواب بودهاند و اکنون مثل آنهایی هستند که چند ساعتی جایی مینشینند و پایشان خواب میرود. اکنون ایستادهاند تا آن سوزن سوزن زدنها تمام شود. ولی خب تا این سوزن سوزنها تمام شود چند ماهی طول میکشد تازه اگر دولت جدید هم امکاناتی برایشان ایجاد نکند که باز بنشینند. پس من حالا حالاها ول معطلم. عمو حسن از تو چه پنهان هیچی نیست. نه که دنبال کار نرفته باشم ها!! رفتم همه جا هم رفتم از استانداری گرفته تا شهرداری و تمام وزارت خانهها، ولی نیست. میگویند از سال ۹۶ هیچی نیست. ولی دروغ میگویند. آن همه آقازاده استخدام رسمی شدند آن هم با دیپلم ولی اینها باز می گویند استخدامی نداشتیم. آنقدر استخدامی زیاد بود که حتی آقازادهها با سیکل هم سرکار رفتند. اینها با گفتن این حرفها میخواهند شما را خراب کنند اما من که همیشه انصاف را رعایت میکنم. چند وقت پیش رفتم بانک وامی بگیرم. گفت پول نداریم به هیچکسی وام ندادهایم چند سال است. راستش ناراحت شدم. گفتم چرا روز روشن دروغ میگویید. دولت بنده خدا به خیلیها وامهای چند هزار میلیاردی داده تازه اونقدر هم با انصاف بودند آبروی مردم را حفظ کردند و اسم بدهکاران چند هزار میلیاردی را منشتر نکردند. چون آبروی آنها از مسجد هم برایشان مهمتر بود. نمیدانم چرا مردم نیمه پر لیوان را نمیبینند؟ عمو حسن به نظرت مشکل از کجاست؟ راستی این را برایت بگویم. عمو چندی پیش رفتم به چند وزارت خانه، میگم چقدر شیک بود و مجلسی، آدم لذت میبرد از این ویو و جمال، کار خداست این همه زیبایی نه؟ چه تشریفاتی یک ماشینی دیدم نمیدانم چه بود ولی سیاه با شیشه دودی و بسیار شیک. گویا وزیر بود نمیدانم شاید هم معاونش، حالا معاون هم نباشد قطعاً آبدارچی وزارت خانه بود. اونجا خداروشکر کردم که این همه وزیر کاخ نشین داریم و اینقدر مجلل و با تشریفات زندگی میکنند. خدارو شکر مثل آن کشورها نیستم که وزیرهایشان بی کلاسند و با دوچرخه رفت و آمد میکنند.
عمو حسن سرت را که به درد نیاوردم؟ آخر هر شب عادت دارم بروم بیرون با خودم خلوت کنم ولی راستش امشب نمیتوانم آخر همسایهمان کرونا گرفت و مرد و خانهشان شلوغ است. من هم نمیتوانم بیرون بروم شاید کسی صدایم را بشنود پس تصمیم گرفتم با شما حرف بزنم. کار خوبی کردم نه؟
عمو حسن میگم مردم خیلی بی معرفتی کردند روزی که از کاخ ریاست جمهوری رفتی نیامدند به بدرقهات… اگر درگیر بیمارستان نبودم حتما می آمدم و مسیر رفتنت را گلباران میکردم و برایت فرش قرمز پهن میکردم. آب هم پشت سرت میریختم تا بروی و دیگر سمت ریاست جمهوی نیایی، حتی مجسمهات را میساختم. تا عبرتی باشد برای آیندگان که دیگر تکرار نکنند.
درد بسیار است ولی اعصاب آرام بسیار کم. راستش در این مدت مردم کم حوصله تر شدهاند، بیشتر پرخاش میکنند دست خودشان هم نیست. آنقدر غصه دارند که نمیدانند چه کنند. عمو حسن میگم من ویراستار هستم و کار تایپم خوب است. راستش بیکار هم هستم. بیا کار مشترکی با هم بکنیم. شما در خانه بنشین و تجربیات و کارهایی که برای کشور کردی را به صورت وویس بگو، من هم تایپ میکنم و بعد ویراستاری و کتابش میکنم. این کار سه مزیت دارد. اول اینکه شما خاطرات و تجربیاتت را مینویسی و شاید در زمان نوشتن متوجه شدی که چه اشتباهاتی کردی که خب این خودش مقدمه اصلاح و عذرخواهی است. دوم اینکه من تایپش میکنم و کارهای ویراستاری و … اش را انجام میدهم و در عوض درآمدی کسب میکنم و دعای خیری به جان شما. سوم هم مسئولانی هستند که در آینده بر سر کار میآیند و با خواندن کتاب میدانند که چه کارهایی نباید انجام دهند تا مردم را به نابودی نکشند. نظرت چیست؟ قول میدهم ارزان با شما حساب کنم. اگر قول بدهید که تجربیات آقای دکتر نمکی را هم بدهید که من تایپ و صفحه آرایی کنم قول میدهم نصف قیمت با شما حساب کنم. آخر ایشان هم تجربیات ارزشمندی دارد که قطعاً پرفروش خواهد بود و حتی میتوانیم تجربیاتشان را به کشورهای دیگر هم صادر کنیم. عمو راستی داشت یادم میرفت ببین من اگر خانم ابتکار هم خاطراتشان را بگویند من با شما خیلی کمتر حساب میکنم اصلاً کار شما را رایگان انجام میدهم. آخر سیاست خانم ابتکار مثال زدنی است از یک ور از سفارت آمریکا بالا میرود و از سوی دیگر پسرش را برای تحصیل به آمریکا میفرستد. این سیاست را هر کسی ندارد و آموزش آن توسط خانم ابتکار می دانی چقدر پرفروش میشود؟ تازه اگر ناشر هم منصف باشد هشت درصدش را به من میدهد که اگر خدا یار باشد در دو سال یک پراید میخرم و میروم اسنپ، ای جان بالاخره یک شغل پیدا کردم. میدانستم امشب با شما حرف بزنم دردم دوا میشود و کاری پیدا میکنم. ممنونم عمو حسن مهربان خندانم که به حرفهایم گوش دادی، اگر هم گوش ندادی اشکالی ندارد حداقل برای خودم نوشتم و میتوانم بخوانم و کمی سبک شوم. برایت آرزوی سلامتی دارم، هر چند آرزویت سلامتی مردم نبود
آقای رئیسی امیدوارم شما این امید مرده را در مردم زنده کنید، جوانان را دریابید؛ بیکاری آفت جامعه است و مادر تمام مشکلات و معضلات کشور، پس هوای جوانان و اشتغالشان را داشته باشید که قطعا خدا هوای شما را خواهد داشت. این مدت کوتاه کارهایی کردید که مردم به آینده امیدوارترند و یقین دارم که ابراهیم بت شکن به زودی گشایشی در کشور ایجاد خواهد کرد پس دعای میلیون ها ایرانی بدرقه راهتان است. راهتان پر رهرو باد
امضا: دکتر بیکار